سال نوی شمام مبارک

نرم نرمک می رسد اینک بهار   خوش به حال روزگار  

 

سال ۸۸م با همه خوبی و بدیاش تموم شد.اصلاْ نمی تونم تصمیم بگیرم خوب بود یا بد چون خییییییییییییییلی اتفاقات تو این سال افتاد,هم برا خودم هم برا همه.برا همین یه جورایی خوشحالم که تموم شد و شاید منتظر خبرای خوب تو سال نو.   

 

به امید سال نو و همه چیز نو...

 

دوستای خوب...

با بچه های کلاس کامپیوترمون بد جور مچ شدیم یه ذره م اون ورتر مچ!سه شنبه قبل قرار گذاشتیم پنج شنبه به جای اینکه بیایم سر کلاس بریم بیرون استادمون مدعوت کردیم که با آغوش بااااااااااااااااز پذیرا شد اما گفت آموزشگاه بویی از جریان نبره ما نیز به مثال بچه های خوب بله چشمی گفتیم و برنامه مونو ست کردیم و تا پنج شنبه. 

پنج شنبه من وهانا زنگ زدیم موسسه که بگیم ما نمی تونیم بیایم سامانتام (همون کیاناس که محمد معتقد سامانتا بیشتر بهش میاد)نمیاد و اینکه اگر ممکنه کلاس تشکیل نشه, موسسه هم که بسیار وجدان کاری قویی دارن!!!!!!! و کلاسا یک در میان تشکیل نمی شن با روی باز قبول کرد اما در واقع نمی دونستن که چه شکری خوردن! 

ما زودتر رسیدیم و بچه هام ده مین یا شاید بیشتر بعد ما اومدن, یه آدم جدیدم باهاشون بود که خسرو معرفیش کردن که من بعدنا فهمیدم عسل خیلی بیشتر بهش میاد خلاصه همه چشم به راه ورک(استادمون) به دوردستها می نگریستیم اما خبری از ورک نبود که نبود.بعد ده مین بچه ها (میگم بچه ها به خاطر اینکه خداییش من تو تصمیمشون نظری ندادم)با عقل ناقصشون گفتن حالا که موسسه دیانارو نمیشناسه اون بره و ورکو بیاره.دیانا رفته بودو بعد از سوالو جوابای مکرر شیخی که یک خانم کاملاً فضوله تونسته بود ورک رو ببینه و بگه که بچه ها منتظر شمان،ورک گفته بود که بازرس اومده! واوضاع خوب نیست شما برین من نمیام وبعدنا فهمیدیم که ظاهراً اوضاع قمر در عقرب بوده و قرار پوستی از ماها کنده بشه به خاطر اینکه کل جریان لو رفته!!! 

خلاصه اون شبو رفتیم فرحزاد یکی دو ساعتی موندیمو بعد رفتیم خونه بچه ها که وااااااااقعاً بهمون خوش گذشت ،دست گلشون درد نکنه خیلی بچه های خواستنیین. 

دیروزم با هم رفتیم فیلم حلقه های ازدواجو دیدیم ولی واقعاً فیلم چرتی بود اگه یادتون باشه چند روز پیش تو یکی از پستام نوشتم که خیلی دوست دارم برم این فیلمو ببینم،حالا بابت اون پستم ازتون معذرت می خوام.ولی کلاً خییییییییییییییییلی بهمون خوش گذشت.وااااااااااااای خدا یکی از یکی بامزه تر انگار گلچین شدن، دوسشون دارم. 

خسرو سی ثانیه یه بار می گفت:یه ضرب المثل قدیمی میگه که دوستای خوب مثه ستاره ها می مونن که حتی اگه آسمونم ابری باشه تو مطمئنی که اونا سر جاشونن.دلقک  

الان خوشحالم از بودن این دوستای خوب و خدارو به خاطر همه آدمای خوبی که دورو برمن شکر می کنم.امیدوارم بتونم دوست خوب، خواهر خوب، دختر خوب و آدم خوبی برا همه دوره برییای گلم باشم.همه شماهایی که اینقد خوبین رو دوستون دارم خیلی زیاد. 

شیرین ترین شادباش ها پیشکش یک لحظه پاکیت!

بودن تویعنی بودن تمام خوبی ها,پاکی ها, زیبایی ها 

بودن تو یعنی بودن امنیت, اعتماد, اطمینان 

بودن تو یعنی بودن صفا, صمیمیت, خوش بودن 

با تو فهمیدم همه چیز را آنطور که باید, و درک کردم همه چیز را بیشتر از آنچه که باید و حس کردم تمام اندوه ها را کمتر از آنچه که باید و رسیدم به هر آنچه که می باید .  

زیباترین تبریک ها را با تمام وجود تقدیم تمام خوبیهایت می کنم و با تمام توانم در پی آنم که بتوانم عشقم را نثارت کنم چرا که وجود ناچیز من یارای جبران حتی ذره ای از محبتهای تو  نمی تواند باشد از خدا برایت طلب بهترین ها را دارم و با تمام وجود می گویم دوستت دارم و روزت مبارک.  

             ما دو تا برادر   همراه دو خواهر   هی دورش می گردیم   به دور گل مادر!!!

 

 

                       8 مارس بر تمام زنان رنجکشیده ی تاریخ فرخنده باد.

برای تو که برایم بهترینی

دیدین چه جوری بی اعتماد شدیم؟آره دیگه اعتمادی نداریم و باید تو ایران بی اعتماد زندگی کنیم چاره ایم نیست غیر از تحمل!چند روز پیش روزنامه اعتمادم ... 

غم از دست دادن اعتماد که هر روز از طریق سایتش با دنیا در ارتباط بودم از یه طرف و غصه سلیمان (داداشم)که بی اعتماد شد و به قول خودش خونه امیدش رو از دست داد از طرف دیگه بد جور داره بهم فشار میاره.خیلی بهش دلخوش بودم چون بودن اعتماد بودن خیلی چیزا بود ونبودنش نبودن همون چیزا.امروز مطلب سلیمان رو خوندم خیلی تلخ نوشته بود,دلم خیلی بد جور گرفت,گلوم پر بغض شد بیشتر برای سلیمان که میدونم از بی اعتمادی چی می کشه خدایا اعتمادشونو بهشون برگردون... 

تف به روی همه کسایی که این روزا همه چیزمون رومی گیرن و باعث می شن همه همیشه زیر لب زمزمه کنن که      

                                  همه چی آرومه         من چقد خوشبختم

بالاخره آره یا نه؟

صد روزه مارو علاف خودشون کردن که می ریم نمی ریم می ریم نمی ریم آخرم من نفهمیدم که می ریم یا نه؟!!! 

قرار بود ما خیر سرمون تو عید بریم کردستان عراق هر چیم قرارو مقدمات که از دستمون برمی اومد من ست کردم فقط مونده بود برا کنسرت بلیط بگیرم (ابی و لیلا تو عید اونجا کنسرت دارن)چمدونامم بستم کفشامم پوشیدم  جلو در منتظر بقیه بودم که آخر سر دیدم نه بابا از این خبرا نیست اینا همش در حد حرف بوده و خیلی نمیشه روشون حساب کرد!تازه هر روزم یه سوال جدید براشون پیش میاد که بنده مسئول پرسیدنش هستم و انتظار تا سوال بعدی...  

دیروز به داداشم اعتراض کردم که چرا اینجوریه و هی بهم می خوره؟کلی بهم خندید که من چه خنگیم رو یه حرف اینقد حساب کردم!!!گفت بروبابا منم اولاش مثل تو بودم و کفشامم می پوشیدم دم در منتظر بودم بقیه بیان اما یهو یه ندا می اومد که چرا اونجایی؟و پس از ذکر دلیل دوباره ندا می آمد که بروووووو باااباااااا نکنه اون یه حرف الکیو جدی گرفتی؟؟؟!!!اون فقط یک مزاح بود تو خیییییییلی جدی گرفتی!!!!!!!!!! 

و این چنین شد که ما آب دیده شدیم و برای مراحل آتی زندگی در فکر همسفری دیگر...

خبر خبر خبر

یه خبر داغ دارم یه خبر داغ دارم عاشقت شدم من خیلی زیاد... 

وای نه خبرم این نبود آها خبرم. 

دیروز به اصصصصصصصصصرار یکی از بچه ها وبا وجودی که از صبح صد بار گفتم نمیام سینما و باز مطرح شد آخر سر به لطف کنسلی کلاسم رفتم واممممممما فیلمه ... 

من این روزا یه خورده زده به سرم و همه ش دلم فیلم کمدی می خواد البته قبلنام دلقک بودم ولی اینجوری دلم هوای فیلم کمدی نمی کرد شاید این روزا غصه دارترم آخه  آدمه دیگه بعضی وقتا چرت و پرتم میگه!خلاصه با وجود اصرار من مبنی بر دیدن فیلم حلقه های ازدواج رضا که فک کنم راجب فیلمه یه چیزایی شنیده بود گفت که نه امروز بریم به رنگ ارغوان رو ببینیم اون بمونه برا یه روز دیگه.خلاصه اینکه فیلم  با تعداد کثیری بیننده یه شروع آنچنان جذابی داشت که قشنگ گرفت منو و سمت راست وجودیم چشم شد و سمت چپ وجودیم گوش اما دیدم نههههههههه لحظه به لحظه داره جالب تر و جذاب تر میشه و هی بیشتر و بیشتر بنده رو می گرفت تا حدی که خیلی وحشتناک تر از جو داشت عمل می کرد واین چنین شد که من عاشق فیلم به رنگ ارغوان شدم . 

مثل همیشه یکی از واقعیتای دورو برمون بود که همه می دونستیمش  اما هنر حاتمی کیا این بود که خیلی واضح و زیبا و کامل جریان رو منتقل کرده بود برا همینم چهار سال تو صف اکران بود (آخه می دونین دیگه این روزا داریم با بالیوود کمیتی و کیفیتی رقابت می کنیم برا همین دیر نوبت می رسه). 

گفتن که وزیر اطلاعات خواهش کرده (به حق چیزای نشنیده!) که اکران نشه اما نظر من دقیقاً بر عکس بود و اگر کارگردانش آقای حاتمی کیا نبود به شدت احساس می شد که پیشنهاد خود وزارت اطلاعات بوده برای نشان دادن قدرت ...شون!!! 

 و در پایان فیلم با یک کف مرتب بیننده ها تموم شد و منو تو کف شاهکار حاتمی کیا باقی گذاشت.بهتون توصیه می کنم در اولین فرصت برین ببینینش پشیمون نمی شین واگرم مثل من تو کف حلقه های ازدواج بودین سعی کنین با رضا برین سینما که حتماً منصرفتون کنه 

درد

از در د سخن گفتن و از درد شنیدن...  

 

...با مردم بی درد ندانی که چه دردی است

دل خوش سیری چند؟!!!

دیروز که داشتم می اومدم شرکت سوار یه تاکسی شدم که بیشتر شبیه سرزمین عجایب بود تا تاکسی!یک پسر جوان خوش تیپ با موهای ۳۰ سانتیمتری و ریش ۲۰ سانتیمتری، جمله زیبای "سلطان غم مادر" حک شده روی دست، یه تی شرت با عکس داریوشم تنش بود، زیر پای من که جلو نشسته بودم یه قناری با آب و دونش تو یه قفس بود که صدای به به و چه چه ش تا هفت ماشین اون ورتر می رفت!پنج تا عروسک کوالای هم شکل و هم سایز سمت چپ شیشه جلوی ماشین چسپونده بود،یه عکس سه نفره تیپ فردینی تویه قاب بود که هر سه تاشون با تمام وجود به مسافرا لبخند می زدن (خودش و دو تا دیگه احتمالاً از دوستاش) یه عکسم از خودش عاری از هر گونه پشم و پیله چسپونده بود بالای قابه!عکس چند تا بازیگر هندیم زده بود به در ماشین، یه عکس کوچولوی فردین رو آینه خودنمایی می کرد و... 

و اما جالب تر از همه اینا آهنگ زیبای "من یه پرنده م آرزو دارم..."گوش نوازی می کرد. 

خواستم بگم قربون صفاتون دل خوش سیری چند؟؟!!!